به نام دوست که هرچه دارم از اوست
دوستان سلام
گفتن که دروغ کلید گناهان است . که اصل این مطلب یه حدیثه از معصومین .
ولی حالا اگه یه نفر عاشق باشه و انکار کنه یا نه به روی خودش نیاره به نظر شما دروغ گفته .
حالا یه چیز دیگه . یه روز یه جا نشسته بودم - یه جای خوب - ، یه بنده خدای آشنایی که دلش از من خیلی صافتر و پاکتر بود در حالی که یه پلاستیک شیرینی رو جلوی خیلی ها گرفته بود ، اون و جلوی من گرفت وبا کلی احترام گفت بفرمایید. منم گفتم ممنونم و میل ندارم . بعد اون رفیق با صفا، با صداقت تمام گفت یه دونه برای بهترین دوستت بردار. از حرفش و اون همه صداقتش مبهوت موندم و حیرتزده از اون شیرینی برداشتم. ولی حالا من مونده بودم و شیرینی و بهترین دوست ، دوست ...
حالا بذار بریم یه فاز دیگه
ماها معمولا با آدمای زیادی سروکار داریم که به خیلی هاشون میگیم دوست. توی ذهنمون هرکدوم رو در یه مرتبه ای از دوستی قرار می دیم بعضی رو خیلی نزدیک بعضی رو دورتر . فکر می کنید اون دوستی که ما خیلی خیلی به خودمون نزدیک می دونیمش حتی با هامون یه نسبتی هم داره اگه شما یه اشتباهی رو درباره اون یا حتی خودتون مرتکب بشین ودوباره و دوباره و باز هم دوباره اون اشتباه رو تکرار کنید چه برخوردی با شما کنه شما چه انتظاری ازش دارین . فکر نمی کنم کسی پیدا بشه که با این وضع ما رو تحمل کنه و لی ما آدما خیلی پر روییم و خودمونم اینو می دونیم . اما می گن یه نفر هست که همیشه چشم انتظار ماست هر بار ما درباره اون مرتکب اشتباه میشیم و بهش پشت می کنیم و لی اون چشماش رو روهم میذاره و میگه رفیق خوبم کجا ؟ بیا که هر وقت بیای من منتظرتم ... و انتظار که ما هیچ وقت نفهمیدیم یعنی چی و ای کاش ... فدای چشمان تو دوست خوبم.
.............................................................................
این یکی رو هم از رو کتاب کپی کردم ولی جالبه.
پیر بزرگ، را بسیار گفتی : دل رفت ، و دوست رفت! ندانم که از پس دوست روم ، یا از پس دل ؟
گفتا به سرُم ندا آمد که از پس دوست شو ، که عاشق را دل از بهر یافت وصال دوست باید . چون دوست نبود دل را چه کند؟
............................................................................
ومن بالاخره یک روز پا در بیابان حیرت می گذارم ، از سیم خاردارهای وجودم می گذرم حتی اگر تنم را چاک دهند شنها را در آغوش می کشم تا آبرو بگیرم و به عطر عشق متبرک شوم. مین های بغض را میبینم که تله اشان کرده اند و مین های پستی را که در زیر خاک پنهان . میدانم که اگر قرار باشد از زمین بگذرم همینهایند که مرا از زمین و زمان وا می رهانند و من خود پر پرواز ندارم . ای کاش که خداوند آن روز تمام چشم ها را بر من ببندد تا بی دغدغه ابرها پرواز کنم...
مطالب بالا شاید هیچ ربطی به هم نداشته باشن و لی یه ارتباط مهم با هم دارن و اونم اینه که حرف های یه دل هستن و حرف دل رو باید زد.
یا علی تا بعد
به نام خدا
دوستان سلام
1- مادرم وارد منزل می شود، از مغازه بر میگردد،خریدش را به کناری می گذاردو بعد از کمی استراحت در حالی که مشغول کار خود است می گوید:پسر آقای بهرامی خداحفظش کنه ماشاءالله آقایی شده- البته میتونه دختر آقای بهرامی هم باشه با صفت خانم-.ان شاءالله خدا برای پدر و مادرش نگهدارش.
پسر - یا دختر- آقای بهرامی ممکنه یه یه دانش آموز معمولی یا ممتاز دوره دبیرستان باشه، یا شاید یه دانشجو در حال تحصیل تو هر رشته ای یا شایدم یه کارمند ساده و معمولی ،شاید یه شاگرد مغازهو باز شاید یه طلبه،مغازه دار ،راننده تاکسی و... ، ولی آقایی چه صفتی که میتونه تو همه مشترک باشه بدون در نظر گرفتن جایگاه اجتماعی، تحصیلی، مالی و عیره ؟ اصلا آقایی یعنی چی ؟ یه چیزی تو مایه های با مرام ،لوطی، کاردرست ،کسی که برای همه خوبه،جمع خوبی ها در یک نفر.
2- پایان دهه یپنجاه و نیمه دهه شصت و حالا کمتر و بیشتر، یه تعداد جوون یا نوجوون، مهیج ترین بازیشون فوتبال تو یه زمین خاکی، مد لباسشون، همونلباسی که همه ی مردم می پوشن، برنامه ی مورد علاقه اشون توی تلویزیون ؛فیلم سینمایی روز جمعه، کارتون، زشت ترین کارشونکشیدن سیگار اونم از روی غرور مردانگی ، مد لباس خواهراشون؛ چادر گل درشت یا گل ریز ، پیش شرط و سرمایه شون برای ازدواج؛مردونگی،سرمایشون برای مسکن؛توکل، شغل ؛ مطمئنا اگه امروز گیر نیاد فردا حتما گیر میاد.
حالا اگه دشمن بیاد و یه پیری به نام خمینی بگه: جوونا برین از شرف و دین و ناموستون دفاع کنید، اون جوونا دلایل زیادی دارند که خوب باشن، مطیع پیرشون باشن . یا شایدم بهتره بگم بهوونه ای برای بد بودن ندارن.
رفتن و پای عهدی که با پیرشون بستن موندن یا شایدم پای اون عهد رفتن (شهید شدن).
شهدا آقایی می کنند.
3- پایان دهه شصت، دهه ی هفتاد و حالا هم هشتاد. یه تعداد جوون دیگه که پشت کامپیوتراشون gta… بازی می کنند، بعدش هم یه سری به یاهو مسنجر می زنند ،ببینند کسی گیر میاد باهاشون یه قرار لطیف بذاره، وقتی هم خسته میشن با بچه ها میرن خیابون. مد لباسشون رو خودشون هم نمی دونند از کی گرفتن. لباس – شرمم میاد بگم- خواهراشون؛ البته اسمش رو لباس نذاریم بهتره. خوب تو خیابون و دانشگاه و ... هم با توجه به پوشش خانم ها وعدم رعایت حریم ها از سوی جیلی ها، معلومه با چه صحنه هایی روبرو میشن. شب هم که تو خونه پای تلویزیون خرابن و به لطف پدر بزرگوار بساط ماهواره هم براهه، چون شبکه های ایرانی ارضاشون نمیکنه؟؟؟ با این اوضاع جوونا مطمئنا زودتر تصمیم به ازدواج میگیرن . ولی پیش شرط ازدواج ؛ خونه، ماشین، شغل دولتی ... و دهها بهونه ی دیگه که البته بیشترش عرف جامعه شده و خواسته ی والدین زوجین هستن تا خود زوجین. برای خرید مسکن اگه یه 20 سالی کار کنند ممکنه بتونن با وام مسکن یه چیزی سرهم کنن ،البته با خونه اجاره ای هم ممکنه بشه یه 30 سالی سر کرد. شغل؛ امروز که گیر نمیاد ، فردا هم معلوم نیست، البته ما امیدوار هستیم.
حالا این جوونا به چه بهونه ای خوب بمونن و آقایی کنند. البته کمی صبر کنید
4- یه جوون که با دیدن یه شمه ای از اونچه که شهدا بودن و انجام دادن ، حالا تو یه سفر به مناصق جنگی یا شب خاطره ای ، یا با خوندن یه کتاب زندگیش از این رو به اون رو می شه ، می شه مرید شهدا و حالا سال هاست که پای عهدی که باشهدا بسته مونده .
یه جوون دیگه که یه روز با یه سلام لبخند یه بچه بسیجی ،جذب مرامش می شه و حالا سال هاست که واسه ی رضایت رهبرش داره هم درس می خونه هم کار فرهنگی میکنه هم خودشو حفظ می کنه.
و یه جوون دیگه که بعد از اینکه از شدت بدی کارش به جایی رسید که زندگی هیچ ارزشی براش نداره، حالا پای یه نوار سخنرانی یا تو یه مجلس عزاداری وقتی که هیچ کس جز خداش اونو نمی بینه با همون خدا خلوت می کنه از ته دل ضجه می زنه ، دلش رو می سپاره به مادر سادات و حالا سال هاست که غلام حضرت زهراست.
و باز یه جوون دیگه که شاید تیپش به هیچ مسلکی نخوره ، تو یه دانشگاه وقتی که ظهر شده و وقت نمازه جلوی تمام دخترای همکلاسیش روی غرورش پا می ذاره ، وضو می گیره و روی چمن های توی دانشگاه یا حالا توی نمازخونه ، نمازش رو اول وقت می خونه .
و حالا یه رهبر که سال هاست بعد از امام و شهدا ، امیدوارانه چشم به انتظار نشسته. هیچ وقت از این جوونا نا امید نشده و هنوز هم منتظر همین جوون هاست.
در پایان می خوام اینو بگم شاید جوونای قسمت دوم متن بهانه های زیادی برای خوب بودن داشتن، اما اونا خودشون خواستن و بعد آقا شدن. و شاید جوونای قسمت سوم متن ، دلیل زیادی برای خوب بودن ندارن، اما مطمئنم که همه اونا دنبال یه بهونه اند، یه بهونه که به خاطرش خوب باشن.
بیاین تنها به این بهونه که می تونیم خوب باشیم، تنها به این بهونه که یه امام زمان داریم که چشم انتظار ماست، تنها به این بهونه که خیلی ها به ما امیدوارند و منتظر ما هستند و یا تنها به این بهونه که هیچ بهونه ای برای خوب بودن نداریم، خوب باشیم و آقایی کنیم.
اگه حرفام کلیشه ای و اندرزمأبانه بود ببخشید ولی لطفش اینه که حرف دلم بود و قبل از هرکس اونا رو به خودم گفتم.
یا حسین(ع)
سلام
پشت پرده سیاست های آمریکا ، 12 نفر معماران امپراطوری ، رهبران نئو محافظه کاران آمریکا کسانی که امثال بوش را کنترل می کنند آیا تا به حال از خود پرسیده اید چه کسانی پروژه هایی مانند 11 سپتامبر ،جنگ با تروریسم ،ونسل کشی های آمریکا در جهان را طراحی می کنند براستی آیا معادلات پیچیده جهانی از توهمات فرد معلوم الحالی مانند بوش حاصل می شود .روزنامه کریستین ساینس مانیتور در یکی از شماره های هفته های گذشته خود پرده از چهره دولت سایه در آمریکا بر می دارد وآنها را به دنیا معرفی می کند گفتنی است در رابطه با این افراد فیلم مستندی همزمان با فیلم فارنهایت 9.11 مایکل مور ساخته می شود وبه همان جشنواره ای که این فیلم رفته بود فرستاده می شود اما صاحبان قدرت برای سرپوش گذاشتن بر چهره خود آن را در دور اول از صحنه رقابت حذف می کنند ،آری آنها اجازه می دهند تا فردی مانند بوش که دستاویزی بیش نیست مورد شدیدترین نقد ها قرار گیردودر واقع فیلم مایکل مور تنها بوش رانقد کرده و نه نظام سیاسی آمریکا و رهبران آن را ؛ اما هیچ گاه اجازه نمی دهند که رهبران واقعی این نظام مورد کوچکترین نقدی قرار گیرد . شاید اکثر مردم آمریکا این رهبران رو نمی شناسند . دوستان عزیز با ایران خودمون قیاس کنید کدوم به مردم سالاری که اونا شعارش رو می دهند نزدیکتره ؟؟
برنامه بسوی ظهور در چند هفته گذشته با حظور نادر طالب زاده به معرفی اون افراد سیاست های آمریکا ،معرفی فیلم مذکور و ارتباط این موضوعات با بحث مهدویت در تشیع پرداخته که لینک سایت بسوی ظهور رو زدم تو وبلاگ (مرکز مجازی مهدویت) توسایت می تونین لینک روزنامه کریستین ساینس مانیتور ،فیلم و صوت برنامه های گذشته و موضوعات جالب دیگه رو ببینید.
......................................................................
قرار بابچه ها شعرهای مرحوم ابوالفضل سپهر و مرحوم محمد رضا آقاسی رو جمع آوری کنیم و هرکدوم رو تو یه وبلاگ به نام خودشون بزنیم دوستانی که فایل تایپ شده یا صوتی یا عکس از شعرها دارن برای ما به ایمیل همین وبلاگ بفرستن هم توثوابش شریک شید هم اگه ان شاء الله وبلاگ ها راه افتاد لینک شما رو می زنیم تو اون وبلاگ.
علی یارتان حق نگهدارتان
سلام
گویند گلِ دل را با عشق سرشته اند پس سلامی سراسر عشق بر شما
انتخابات تموم شد با تلخی ها و شیرینی هایش ، درس ها و نتیجه هایش ولی تو هیج انتخاباتی به به اندازه این انتخابات از رای خودم کیف نکردم آخ عجب عشقی داشت وقتی رای رو تو صندوق می انداختم نه از این بابت که دکتر احمدی نژاد رای آورد ازاین بابت که هیچ کسی مثل اون اینطوری نیومد حرف دلم رو بزنه که واقعا از ته دل باهاش موافق باشم حتی اگه آخرم می شد احساس پیروزی می کردم چون به کار خودم معتقد بودم به هر حال همه باهم ودست در دست هم با دل هایی سرشار از عشق پیش به سوی فردایی بهتر
یا علی مدد
به نام خدا
باز هم سلام
از همه ی دوستانی که سر زدن ولی مطلب جدیدی ندیدند صمیمانه عذر می خوام گرفتار دانشگاه بودم و هستم و وقتی برای سر خاراندن ندارم ولی اوضاع و احوال فعلی و پیغام های برخی دوستان ما رو واداشت که یه چیز هایی بنویسیم انشاءالله که مفید باشه اگه بدرد بخور بود در اختیار بقیه دوستانتون هم قرار بدین .
یه روزایی بود که ما بچه بودیم ،به مدرسه رفتیم، دبستان، راهنمایی، دبیرستان،همه ی ما اون سال ها رو به خوبی به یاد می آریم 8سال جنگ تحمیلی در دل زندگی ما جا داشته ،در دوران کودکی ما،همچنین شلوغی ها و نا آرامی های ابتدای پیروزی انقلاب و بعد از جنگ هم که قرار شد کشور ساخته بشه . کودکانی در مثل ما در اون دوران نقش و جایگاه چندانی نداشتند ما ها نسل سومی بودیم . پدر ،مادر ،خاله،عمو ....وزیر،رییس جمهور باید کار می کردند . این کشور ،این انقلاب و این نظامی که خود مردم خواسته بدنش به هر قیمتی باید باقی می موند . محرومیت ها کام همه رو تلخ می کرد الی الخصوص مابچه هارو ،همه و بهتر از همه پدر مادرها این رو خوب می دونستند ولی در دنیایی که همه می خواستند ما نباشیم یک ملت اراده ماندن کرده بود و این کار زحمت هایی رو هم داشت . وما بچه ها نقشی نداشتیم ،همراه دیگران باید می رفتیم یا به قول بعضی می سوختیم ،بله بعضی به ما نسل سوخته می گفتند به قول آنها ما در آتش جنگ مابین اراده ملت و خواسته دشمنانمان سوخته بودیم .
جنگ تمام شد دوران سازندگی به پایان رسید یا شاید حرکتش کند شد و ما جوان شده بودیم ، آری نسلی که به قول بعضی سوخته بود، جوانه زده و روییده بودبا تمام مشکلات پیش رویش ساخته و اینک در آستانه باروری بود این بار برای باروری باید بیش از گذشته به ما بها می دادند ،بزرگترها هم این را می دانستند شعار بزرگترها شد جوانان ،ماشدیم سر تیتر هر محفل و گفتگو و همایش و مقاله ای ،عده ای به نام ما و به جای ما آمدند تا به ما برای زندگی نقشی بدهند اما تنها نقشی که به ما محول شد نقش نردبان بود ،آری برخی ما را نردبان کردند تا به منافع خود برسند البته برخی ، ولی همان ها بودند که بازهم ما را از رشد وشکوفایی بازداشتند ،متوقفمان کردند و مهجور و مترودمان نمودند ،باردیگر فرصت باروری را از دست دادیم اما این بار شاید نه بخاطر خواست دشمنان که به خاطر خودخواهی دیگران . این بار هم سوختیم و پسوند نامیمون نسل سوخته را یدک کشیدیم ،بگذریم ...
حال پس از سال ها فرصت باروری یافته ایم ،دوباره فرصت یافته ایم تا برای فردای خود طرحی بزنیم ،نقشی به زیبایی اراده پدرانمان در برابر دشمنان ،به عظمت پایداری بزرگترهایمان در برابر طوفان مشکلات . ما فرصت یافته ایم تا آن اراده ای را که در طی سال ها در ناملایمات زندگی صیقل داده ایم در برابر مشکلات به کرسی بنشانیم . آری ما باید برای فردایمان و امروزمان نقش خود را به بهترین نحو اجرا نماییم . بی شک نقش ما تعیین و ترسیم آینده است و اکنون که پس از سال ها فرصت ارائه نقش یافته ایم در اجرای آن کوتاهی نمی کنیم و ان را به بهترین شکل اجرا خواهیم کرد . این بار اگرچه که کاخ سفید نشینان مارا به سخره گرفته و می گویند رای ندهید ،اگرچه که غربیان به بهانه های واهی قصد محروم کردن ما از حقووق مسلممان را دارند و اگر چه که برای رسیدن به افق روشن در بیست سال اینده عقل حکم می کند که با شور و شعور در انتخابات شرکت کنیم . اما اما ما نسل سومی ها تنها به خاطر اینکه به دشمنانمان و دیگران ثابت کنیم ما نیز همچون پدرانمان اراده ای پولادین داریم و می توانیم کشور و انقلاب را به بهترین وجه حفظ کنیم در انتخابات شرکت می کنیم تا بر خلاف گفته بعضی نه نسل سوخته که نسلی فرهیخته باشیم .بهنظر شما یک رییس جمهورخوبکیه ؟من که فکر می کنم کسی که مهمترین سیاستش مردم داری و خدمت به مردم باشه و اون رو در عمل ثابت کرده باشه.
وعده گاه ما 27 خرداد پای صندوق های رای برای ترسیم فردا
اگه از لحاظ ادبی مشکل داشت ببخشید ما رو که می شناسید دیگه
فعلا علی یارتان حق نگه دارتان
به نام خدا
سلام به همه دوستان
توجه توجه لطفا قبل از خواندن مطالب هیچ گونه پیامی برای بنده ننویسید
راستش چند بار خواستم یه چیز جدید بنویسم دیدم فکر و وقت شما ارزشمند تر از اینه که با هر مطلب صفحه پر کنی بیام و اشغالش کنم انشاء ا... به زودی یه مطلب بدرد بخوره مفید می زنم
آخه بعضی از این وبلاگ ها رو وقتی می ری می بینی غیر یه مشت مطلب تکراری وقت گیر چیزی توش نیست بعضی هم که مثل گوینده خبر فقط مناسبت ها رو تبریک وتسلیت میگن بعد هم وقتی میان تو وبلاگت پیغام میذارن سلام وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن
حالا که میری می بینی یارو اصلا گروه خونیش به تو نمیخوره معلوم میشه اصلا مطالب تو رو نخونده مطالب خودش هم ارزش نگاه کردن نداره فقط عشق می کنه که براش پیغام بذارن به به و چه چه بگن و هی آمار وبلاگش بره بالا یکی نیست بگه بابا تو که مطالبت بدرد هیشکی نمیخوره آخه می خوای چیکار آمارت بالا بره یه نیگا به آما من بنداز واقعا کیف نمی کنی اوج فروتنی و خاکساری از همین حرف ها ؟؟؟؟؟؟!!!!!! اینم برای خنده
راستی برین به این آدرس پیغام هاش رو بخونید واقعا جالبه یا شایدم خنده دار به وقتش جوابشو میگیره http://israeel.parsiblog.com/
به وبلاگ مدیر سایت هم یه سری بزنید حرف های جالبی زده
فعلا علی یارتان حق نگهدارتان
به تو خیانت می کنند ، تو مکن. تو را تکذیب می کنند ، آرام باش. تو را می ستایند، فریب مخور . تو را نکوهش می کنند ، شکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو. همه ی مردم تو را نیک می خوانند ، مسرور مباش. آنگاه تو از ما خواهی بود .
(حضرت امام باقر (ع) )
بهتر این بود که این یادداشت ، هم اینک به پایان می رسید چه بر این چند سطر نورانی ، هیچ نمی توان افزود . اگر ما قادر باشیم نیروهایی با چنین خصوصیاتی (که در فرمایش حضرت محمد بن علی (ع) آمده است)، تدارک ببینیم، و اگر داریم ، آن را تکثیر کنیم، این عظیم ترین اتفاقی خواهد بود که در تاریخ ((کادرسازی)) به وقوع پیوسته است مردانی از جنس پولاد که در عین حال، سرآمد((جمال شناسان )) عالم باشند. آرام ودر عین حال نا آرام باشند. گرم باشند و همان دم، سرد باشند. ((انعطاف)) و ((صلابت)) را در یک سینه جای دهند و آب و آتش را عقد یکدیگر درآورند. برادر و خواهر بسیجی! در کوره راه های پس از جنگ، از خدا بخواهیدکه بسیجی بمانید ودر اتفاقات سیاسی و معیشتی و اجتماعی ، وقتی به شما خیانت می کنند ، مقابله به مثل نکنید. اگر شما را تکذیب می کنند و راه و رسم شما را ((دروغ)) می خوانند، دل آرام باشید و تردید نکنید . اگر تملق تان می گویند (و معمولا طمعی دارند!) بازی نخورید و کوتاه نیایید و به روی ناپاکان و آزمندان ، لبخند نزنید، و اگر بد شما را می گویند، دچار یاس و غم نشوید و احساس تنهایی و بی چیزی نکنید .در عالم سیاست و فرهنگ ، با موجودات خنثی و تفکرات ((دوجنسی)) بسیاری بر می خورید که ممکن است تا ابد هم نتوانید ایشان را بشناسید . اما اگر بتوان مراقب درستکاری خویش بود و پای در رکاب ((اصول))ماند، چه باک که دیگران کیستند و که خواهند بود ! هر چند سال که از جنگ می گذرد، طبیعی است که حفظ ((تفکر بسیجی ))، مساله تر خواهد شد و خطرات و آفات ، بیش از پیش، دندان خود را نشان می دهندکم نیستند و نخواهند بود (و هیچ وقت هم کم نبوده اند ) کسانی که به تعبیر فاطمه صدیقه (ع)، ارزش ها را پس از مدتی از دست می دهند و هرچه از زیبایی ها که به مرور جذب کرده بودند، کنار می گذارند . و به راستی با فشار در و دیوار ((طبیعت))و ملزومات زندگی ، پس نیاوردن و تاب آوردن ، هنری بس بزرگ انسانی است. هنری بزرگ است که آدمی از ((پاک ماندن)) نترسد و در مسیر پاکیزگی نیز ، ار ((اقلیت بودن)) بودن در برخی محیط ها ، وحشت نکند.وقتی کسانی از سر بی دردی شما را هو می کنند وبه دلیل پایبندی و التزام عملی به حرف هایی که می زنید، ((ساده لوح )) می خوانند، در دل بر آنان بگریید و با چهره بدیشان بخندید و سلام بگویید و بگذرید.احتملات در زندگی و در مبارزه ، هیچ وقت به صفر نمی رسند و شما همواره با آن نیروی بزرگ که ((بسیجی ماندن ))اش می نامند، نیازمند خواهید بود.به امام باقر (ع) بنگرید . به روشنایی ایشان بنگرید و راهی را که تا بدینجا آمده اید به همان سو که تا حال آمده اید ادامه دهید که بر طریق ولایت بوده اید و صراط مستقیم همان است که پیموده اید. استاد رحیم پور ازغدی ................................................................................................................................... خداوندا با حضورش پریشانی را از مردم برطرف نما و ظهورش را نزدیک گردان چرا که دشمنان انرا دور می دانند و ما آنرا نزدیک می بینیم دعای عهد مفاتیح الجنان - ص 540 اللهم عجل لولیک الفرج تو ای تجلی عصمت ظهور خواهی کرد به جام لاله, شرابا طهورا خواهی کرد تو قلب سوته دلان را به هم کنی نزدیک به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد دلم شکیب ندارد ولی یقین دارم, تو سنگ را به نگاهی صبور خواهی کرد صفای خیمه سبزت کجا,بهشت کجا, بهشت را توسرای سرور خواهی کرد نشست منتظر رجعت ستاره صبح قسم به کعبه که روزی ظهور خواهی کرد
سلام
سال نو مبارک
هر چند که این سال ها هیچ عیدی برای ما عید نمی شه از 1400 سال پیش که خون حجت خدا رو روی زمین ریختند این بغض تو گلوی همه ی ما گیر کرده و تا فردایی (یا شاید هم همین امروز ) که آقا بیاد و انتقام جدش رو بگیره این بغض وا نمیشه فقط اون روزه که واقعا میشه بهش گفت عید و بخاطرش از ته دل به همدیگه تبریک گفت . به فطرتت گوش کن درست نمی گم ؟؟
البته اینم بگم حضرت علی (ع) می فرمایند:{ هر روزی که در اون معصیت خدا نشه اون روز عیده } بله دیگه ببین چقدر قشنگ ، هر روزی که ما معصیت نکنیم اهلبیت (ع) از ما راضی هستند و شادند و هر روزی که اهلبیت شاد باشند همون روز عید ماست .
یه سه چهار روزی با بچه های دانشگاه رفته بودیم مناطق جنگی جنوب کشور جاتون خالی تمام شام هامون رو ساعت 11 به بعد خوردیم یه ناهارمون رو هم ساعت 4 بعد از ظهر خوردیم ، روزی 7-8 ساعت رو صندلی اتوبوس یه جا می نشستیم یه شب هم تو شهر شوش تا صبح یخ کردیم بعضی وقتا هم به خاطر بعضی مسائل از شدت عصبانیت آمپر می چسبوندیم ، بعضی بچه های زحمت کش کاروان هم بیشتر از شبی یک ساعت نخوابیدند ، اما وقتی که برگشتیم تو برگ نظر سنجی که بچه ها پر کرده بودند صد درصد بچه ها تاثیرات روحی ومعنوی اردو را عالی و خوب زده بودند، اغلب بچه ها موقع برگشتن با حسرت از اونجا جدا شدن.واقعیت این بود که حتی زجرها و زحمت های اردو هم صفا داشت ، جاده ها و بیابون های خالی هم با صفا بودن البته برا ی اون منطقه طبیعی بود آخه شهدا از اونجا رفتن معراج من فکر نکنم شهدا هم با صفا تر از اونجا جای دیگه ای سراغ داشته باشن ، فکر نکنم شهدا تا رور قیامت هم اون زمین و خاک ها و خاکریزها رو رها کنن .
تمام منطقه با صفا بود اما حداقل من فکر می کنم فکه محل شهادت شهید آوینی و 130 شهید دیگه از همه جا با حال تر بود، یه بیابون پر از رمل یه معبر باریک که اطرافش هم سیم خاردار بود ، همه بلا استثنا کفش هاشون رو در می آوردن اصلا کسی این اراده رو در خودش نمی دید که تو اون خاک مقدس کفش بپوشه درِ خونه ی شهدا پا برهنه می رفتن ، شهدا دل های همه رو گرفته بودن و با خودشون می بردن ، وارد که میشدی صدای غوغایی رو با دلت میشنیدی ، شن ها و رمل ها روضه می خوندن شهدا هم بر سینه می زدن، وما حیران و سرگردان مانده بودیم که اینجا کجاست؟ اینجا کجاست؟ بعضی ها هم با دست هاشون شن ها رو جابه جا می کردن تا شاید از این حیرانی در بیان، هیبت شهدا سرهای همه رو به پایین انداخته بود ، پاکی و صفای شهدا دل همه رو شستشو داده بود آثارش روی چشما و گونه های همه پیدا بود ، شن ها و رمل ها به امر شهدا پای همه رو در خودشون گرفته بودن کسی توان جداشدن از اون زمین رو نداشت هرکی به شهدا نزدیکتر بود شن ها او رو محکمتر در خودشون می گرفتن معلوم شد چرا شهید آوینی اومد فکه ولی نتونست از اونجا برگرده شهدا نذاشتن برگرده اون مال شهدا بود مال ما نبود .
ای کاش اون شن ها ما رو هم در خودشون می گرفتن و نمی ذاشتن بر گردیم ای کاش … ای کاش
بعد از رفتن از اونجا چیزی برامون نموند جز حسرت و یه جاده ی خونی که شهدا انتهای اون جاده سال هاست در انتظارند.
اینم یه لینک جالب تا چند وقت دیگه کاملا راه می افته
فعلا علی یارتان حق نگهدارتان
و آیامیتوانید این مسئله را حل کنید؟
چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فورد یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی میداند جنگ یعنی سوختن ، یعنی ویران شدن ،یعنی ستم ، یعنی آتش ، یعنی خونین شدن خرمشهر ، یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای ، یعنی گزریز به هر جا ، به هر جا که این جا نباشدؤ یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ، دخترم چه شد ؟ به راستی ما کجای این سؤال و جوابها قرار گرفته ایم، کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار آنرا بشنود . از قصه دختران معصوم سوسنگرد باخبر است؟ آن گلهای ناز ، آن اسوه های عفاف ، که هر کدام در پس رنجهای بی کران صحرا نشینی و بیابان گردی آرزو های سالها بعد را در دل می پرورانند. آن خواهران بی دفاع آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بیش رمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند ؟ کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده ودر آنجا دفن شده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند ؟ نبرد تن و تانک ، اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگو نه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟گلولهای از لوله دوشیکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آنرا سوراخ کرده و
گذر می کند . معلوم کنید سر کجا افتاده ؟
کدام زن صیحه می کشد ؟ کدام پیراهن سیاه می شود؟ کدام خواهر بی برادر می شود ؟ آسمان کدام شهر سرخ می شود ؟ کدام گریبان پاره می شود؟ کدام چهره چنگ می خورد ؟ کدام کودک در خلوت اشک می ریزد؟ توانستید ؟ ....
اگر نمی توانید این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید .
هوا پیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران –دهلران حرکت میکند مورد اصابت موشک قرار می دهد اگر از مقاومت هوا صرفه نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد ؟ کدام سر می پرد ؟ چگونه باید اجساد را از درون این آ هن پاره له شده بیرون کشید ؟ چگونه باید انها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم ؟چگونه میتوانیم درشهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم ؟چگونه میتوانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لا نه بگیریم ؟
کدام مسئله را حل می کنی ؟ برای کدام امتحان درس می خوانی ؟ به چه امید درس می خوانی ؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلا ستورت را از چه پر می کنی ؟ از خیال ؟ از کتاب؟ ازلقب شامخ دکتر ؟ یا از آدمسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟ کدام اظطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ؟ دیر رسیدن سر کلاس ؟ نمره-گرفتن ؟
دلت را به چه چیز بسته ای ؟ به مدرک ؟ به ماشین ؟به قبول شدن در دوره فوق دکترا ؟آی پسرک دانشجو! به تو چه ربطی دارد که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است . جوانی به خاک افتاده .
آی دخترک دانشجو !به تو چه ربطی دارد که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند ، وآنان را زنده به گور کردند . یا در کردستان حلقوم کسی را بریدند تا کدهای بسیم را بیابند . به تو چه مربوط است که موشکی دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نور محله ای نا بود شود . به تو چه مربوط است که کودکانی در خرمشهر ازتشنگی بمردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه! هیچ آیا آنجا که کاروان ودجله و فرات به هم گره می خورند به دنبال ، آب گشته ای تا اندکی زبان خوشکیده ی کودکی را تر کنی وآنگاه که قطره ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد ! اما تواگر قاسم نیستی ! اگر علی اکبر نیستی ! اگر جعفر و عون و عبد الله نیستی لااقل حرمله نباش !که خدا هدیه حسین را پذیرفت خون علی اصغر را به زمین پس نداد من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد ؟ !......
دست نوشته ای از شهید احمد رضا احمدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 ساعتی قبل از شهادت