سلام
سال نو مبارک
هر چند که این سال ها هیچ عیدی برای ما عید نمی شه از 1400 سال پیش که خون حجت خدا رو روی زمین ریختند این بغض تو گلوی همه ی ما گیر کرده و تا فردایی (یا شاید هم همین امروز ) که آقا بیاد و انتقام جدش رو بگیره این بغض وا نمیشه فقط اون روزه که واقعا میشه بهش گفت عید و بخاطرش از ته دل به همدیگه تبریک گفت . به فطرتت گوش کن درست نمی گم ؟؟
البته اینم بگم حضرت علی (ع) می فرمایند:{ هر روزی که در اون معصیت خدا نشه اون روز عیده } بله دیگه ببین چقدر قشنگ ، هر روزی که ما معصیت نکنیم اهلبیت (ع) از ما راضی هستند و شادند و هر روزی که اهلبیت شاد باشند همون روز عید ماست .
یه سه چهار روزی با بچه های دانشگاه رفته بودیم مناطق جنگی جنوب کشور جاتون خالی تمام شام هامون رو ساعت 11 به بعد خوردیم یه ناهارمون رو هم ساعت 4 بعد از ظهر خوردیم ، روزی 7-8 ساعت رو صندلی اتوبوس یه جا می نشستیم یه شب هم تو شهر شوش تا صبح یخ کردیم بعضی وقتا هم به خاطر بعضی مسائل از شدت عصبانیت آمپر می چسبوندیم ، بعضی بچه های زحمت کش کاروان هم بیشتر از شبی یک ساعت نخوابیدند ، اما وقتی که برگشتیم تو برگ نظر سنجی که بچه ها پر کرده بودند صد درصد بچه ها تاثیرات روحی ومعنوی اردو را عالی و خوب زده بودند، اغلب بچه ها موقع برگشتن با حسرت از اونجا جدا شدن.واقعیت این بود که حتی زجرها و زحمت های اردو هم صفا داشت ، جاده ها و بیابون های خالی هم با صفا بودن البته برا ی اون منطقه طبیعی بود آخه شهدا از اونجا رفتن معراج من فکر نکنم شهدا هم با صفا تر از اونجا جای دیگه ای سراغ داشته باشن ، فکر نکنم شهدا تا رور قیامت هم اون زمین و خاک ها و خاکریزها رو رها کنن .
تمام منطقه با صفا بود اما حداقل من فکر می کنم فکه محل شهادت شهید آوینی و 130 شهید دیگه از همه جا با حال تر بود، یه بیابون پر از رمل یه معبر باریک که اطرافش هم سیم خاردار بود ، همه بلا استثنا کفش هاشون رو در می آوردن اصلا کسی این اراده رو در خودش نمی دید که تو اون خاک مقدس کفش بپوشه درِ خونه ی شهدا پا برهنه می رفتن ، شهدا دل های همه رو گرفته بودن و با خودشون می بردن ، وارد که میشدی صدای غوغایی رو با دلت میشنیدی ، شن ها و رمل ها روضه می خوندن شهدا هم بر سینه می زدن، وما حیران و سرگردان مانده بودیم که اینجا کجاست؟ اینجا کجاست؟ بعضی ها هم با دست هاشون شن ها رو جابه جا می کردن تا شاید از این حیرانی در بیان، هیبت شهدا سرهای همه رو به پایین انداخته بود ، پاکی و صفای شهدا دل همه رو شستشو داده بود آثارش روی چشما و گونه های همه پیدا بود ، شن ها و رمل ها به امر شهدا پای همه رو در خودشون گرفته بودن کسی توان جداشدن از اون زمین رو نداشت هرکی به شهدا نزدیکتر بود شن ها او رو محکمتر در خودشون می گرفتن معلوم شد چرا شهید آوینی اومد فکه ولی نتونست از اونجا برگرده شهدا نذاشتن برگرده اون مال شهدا بود مال ما نبود .
ای کاش اون شن ها ما رو هم در خودشون می گرفتن و نمی ذاشتن بر گردیم ای کاش … ای کاش
بعد از رفتن از اونجا چیزی برامون نموند جز حسرت و یه جاده ی خونی که شهدا انتهای اون جاده سال هاست در انتظارند.
اینم یه لینک جالب تا چند وقت دیگه کاملا راه می افته
فعلا علی یارتان حق نگهدارتان